کد مطلب:153836 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

مسلم و ابن زیاد
سپس وارد كاخ شد و به ابن زیاد سلام نكرد، حرسی یكی از ملازمان ابن زیاد گفت بر امیر سلام كن؟

مسلم فرمود: ساكت باش وای بر تو بخدا قسم او بر من امیر نیست.


و بروایتی فرمود: اگر قصد كشتن مرا دارد چه سلامی و اگر اراده ی قتل مرا نداشته باشد بعد از این بسیار بر او سلام خواهم كرد.

ابن زیاد گفت: چه سلام بكنی و چه نكنی ترا خواهم كشت.

مسلم گفت: اگر مرا بكشی مهم نیست كه بدتر از تو بهتر از مرا كشته است.

ابن زیاد گفت: خدا مرا بكشد اگر ترا به بدترین وضعی كه در اسلام سابقه نداشته باشد نكشم.

مسلم گفت: واضح است كه تو كاری می كنی كه هیچ كس نكرده است از تو است كشتن های فجیع و مثله كردن های زشت و ناروا و خبث طینت و پستی كه كسی سزاوارتر از تو در انجام این اعمال ناروا نیست چون مسلم در این گفتار ابن زیاد را به جنایتكاران تاریخ ملحق ساخت برآشفت و گفت: توئی كه وحدث مسلمین را درهم شكستی و بر امام زمانت خروج كردی و فتنه بزرگی به وجود آوری!مسلم گفت: دروغ گفتی كه معاویه و فرزندش یزید شق عصای مسلمین نمودند و تو و پدرت زیاد بن ابیه غلام بنی علاج از قبیله ثقیف باب فتنه را گشودید كه منكرات را در بین مردم ظاهر و آشكار ساختید و معروف را دفن كردید و بدون رضایت مردم فرمانروای آنان شدید، كردار كسری و قیصر را پیش گرفتید ما آمدیم كه آن ها را امر بمعروف و نهی از منكر كنیم و ایشان را به كتاب خدا و سنت پیامبر بخوانیم و به آن عمل كنیم كه شایسته آنیم كه حكومت از زمان علی (ع) از آن ما بوده و شما بر ما ستم كردید پس شمائید اول كسی كه بر امام خروج كردید و شق عصای مسلمین نمودید و بظلم حكومت را غصب كردید و با اهلش با ظلم و عدوان رفتار كردید.

چون در این جملات مسلم بن عقیل به مسئله الحاق اشاره كرد كه در آن افتضاح ابن زیاد بود و این معنی بر او گران آمد چاره ای نداشت جز آن كه متوسل به تهمت و افتراء و دشنام گردد لذا به مسلم گفت: مگر تو نبودی كه در مدینه شرب خمر می كردی حالا امر به معروف و نهی از منكر می كنی!

مسلم بر او فریاد زد و گفت: كسی به شرب خمر سزاوار است كه انسان های بیگناه را می كشد و به لهو و لعب می پردازد و از كار خود شرمنده نیست. مثل این كه كار خلافی


انجام نداده است پسر زیاد جلو آمد و شروع كرد به دشنام دادن نسبت به علی و حسن و حسین و عقیل.

مسلم گفت: تو و پدرت به فحش و دشنام سزاوارترید هر چه می خواهی بكن ای دشمن خدا ابن زیاد دستور داد مسلم را به بام قصر ببرند و گردنش را بزنند و جسدش را به زیر اندازند [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1/ص 592 - بحار ج 44/ ص 356 - مقاتل الطالبين ص 106 - ارشاد مفيد ص 216 - كامل ج 4/ ص 34 - حياة الحسين ج 2/ ص 400 - عقد الفريد ج 4/ ص 379 - طبري ج 7/ص 266 - انساب الاشراف ج 2/ص 82.